یکشنبه، ۲۲ مهر ۱۴۰۳
مترجم : بنفشه قاسمي
بزرگترين ، مهمترين و دشوارترين مسئله پژوهشي قابل تصور در آموزش هنر چيست ؟ آيا صرفاً به دليل آنکه من تخيل مي کنم نبايد به چيزي کمتر از آن بينديشم ؟ و به دليل موضوع تخيل ؛ بسيار گسترده تر شده است ، آيا بين ايجاد ايده هاي مربوط به خلق يک اثر هنري ـ به عنوان مثال تابلويي مانند تابلوي نقاشي The Innocent Eye Test اثر « مارک تانسي » ( 1981- موزه هنري متروپوليتن ، نيويورک ) ـ و گسترش ايده هاي مربوط به پژوهش در زمينه آموزش هنر ، رابطه اي وجود دارد ؟ دستيابي به پاسخ اين سؤالات ، مستلزم گشت و گذاري در ميان مضامين پژوهشي آموزش هنر ، مقولات ، مسائل ، ابعاد معنا ، روش هاي تحليل و نقش استعاره در تحقيق است .
من مايلم که واژة « تحقيق » ( Research ) را با « جستار مجدد » ( Re – Search ) هم معنا بدانيم تا به يک ديدگاه ثانويه نزديکتر ، دست يابيم . واژة « تحقيق » واژه اي است که در مورد جستجوي مدارک و اسناد مربوط به شيوه هاي تحقيقاتي قبلي ـ اينکه اکنون چگونه هستند و يا حتي دربارة اينکه در آينده چگونه خواهند بود ـ به کار مي رود . « تحقيق » ساختار تئوري ها ، مباحث فلسفي ، تعبيرها و داوري هاي منتقدانه را در بر مي گيرد . يکي از ويژگي هاي متمايز کنندة تحقيقات آموزشي اين است که با « چه چيزي است » « چه چيزي مي تواند باشد » و « چه چيزي بايد باشد » ، مرتبط است .
اهداف تحقيقات آموزشي
تحقيقات مربوط به آموزش هنر ، از ديدگاه هاي مربوط به محتواي هنر ، هنر آموزان ، ساختار هنر و مجموعه دستورالعمل ها پرده بر مي دارد . از آن مهمتر تحقيقات به شيوه هايي که از طريق آنها، هنر بتواند به زندگي افراد بشر ، جامعه و تمدن معنا بخشيده آنها را ارزشمند سازد ، منتهي مي شود . اما اينکه چگونه تحقيقات مي تواند به ما کمک کند تا به خواسته هايي برسيم که براي هنرآموزان و جامعه به همراه ابزاري که ممکن است براي دستيابي به اهداف دلخواه خود به آنها نياز داشته باشيم ، چيزي است که دستيابي به آن مورد نظر ما است .
بيشتر اوقات از روي سادگي تصور مي کنيم که تحقيقات به ما خواهند گفت که مربيان هنر بايد چه مطالبي را به دانش آموزان تدريس کنند . متأسفانه براي افرادي که خواهان رهنمودهاي روشن و صريح هستند تحقيق ، راهکارهاي مناسبي براي مشکلات آموزشي که ما را احاطه کرده اند ، در بر نخواهند داشت . با وجود اين ، تحقيقات خوب به ما کمک مي کنند تا درباره اهداف ، مقاصد و چيزهايي که دانش آموزان ما بايد دربارة هنر و از طريق هنر بياموزند ، بهتر بينديشيم . اطلاعاتي نيز پيرامون اينکه دانش آموزان بايد در چه مکاني ، چه چيزي را بياموزند و مؤثرترين ابزار براي يادگيري آنها چيست به ما ارائه مي دهند .
آموزش هنر ، مجموعه اي متضاد از ارزش هايي است که در جوامع کثرتگرا ، در جهان هنر ، و در دنياي آموزش ، فراوان به چشم مي خورند . ما مربيان هنر ، وظيفه داريم که به روشني ، دليل آنچه را که به دانش آموزان مي آموزيم و فوايدي را که اين مطالب براي آنها و براي جامعه خواهد داشت ، بيان کنيم . در واقع ايجاد هدف ، نقطه آغازي هم براي تدريس و هم براي تحقيق است . پيش از آنکه يک مرور کلي از آموزش هنر ارائه دهم ، احساس مي کنم که براي نماياندن ارزش هايي که در پس انديشه هاي مربوط به آموزش هنر نهفته است وظيفه اي بر دوش دارم .
هدف بسيار بزرگ در آموزش هنر
مي توان تاريخچه اي معتبر و جذاب از آموزش هنر ، فقط با گردآوري مجموعه اي از دلايل متعددي که در يک قرن و ربع گذشته به منظوري متفاوت ، دربارة چگونگي آموزش هنر در مدارس ارائه شده اند ، نوشت . يکي از آخرين پديده هاي مربوط به اهداف آموزشي هنر را ، به عنوان نمونه مي توان در « استاندارهاي ملي مربوط به آموزش هنر » ( 1995 ) يافت . اين اهداف به نقل از کتاب استانداردها ، بيشتر انديشه هاي کنوني ما را دربارة محتوا و دستاوردهاي آموزشي هنر ، منعکس مي سازد . يکي از نقص هاي آنها هم تعداد بسيار زياد اهداف قبلي است زيرا بخش دستاوردهاي آموزش هنر به قسمت هاي جداگانه اي تقسيم شده است . اين در حالي است که براي دسته بندي فهرست هاي قديمي اهداف ، ما مربيان رشته هاي هنري بايد خودمان را به استانداردهاي بالاتري از يک بيانية واحد جهاني منسجم براي اهداف آموزش هنر ، نزديک سازيم . اگر دستاوردهاي آموزشي با استانداردهاي هنري تجسمي ( و معاني بيان که آنها را معرفي مي کنند ) با يکديگر در يک بيانيه ، آميخته شوند ، مي تواند :
هدف اصلي آموزش هنر ، بايد فراگيري نوع خاصي از دانش ، ديدگاه و ادراک در مورد خويشتن ، خاص و ادراک ؟ خود واقعيت هاي دنياي ديروز و امروز ، واقعيت هاي متصور و مربوط به آينده و هنجارهايي که افراد زندگي هاي خود را بر اساس آنها هدايت مي کنند ـ باشد که از آثار هنري منتج مي شود . هدف آموزش هنر اين است که دانش آموزان بتوانند آثار هنري مملو از ايده اي را که خلق کرده اند با آثار هنري ساير هنرمندان ـ آثار هنري زمان هاي ديگر با آثار مربوط به دوران خودشان ، آثار هنري مکان هاي ديگر با آثار مربوط به مکان خودشان ، آثار هنري مردمان ديگر با مردمان خودشان ـ مرتبط سازند . هدف آموزش هنر اين نيز هست که دانش آموزان بتوانند بين آثار هنري که خلق کرده اند ، ارتباط برقرار سازند و به تفسير آثار مشهور و ايده هاي رشته ها و زمينه هاي ديگر تجربه بپردازند و در نهايت ، دانش خاص سرشار از هنر ، ديدگاهها و ادراک هايي را که فرا گرفته اند به صورت نوشتاري در زندگاني و فراتر از مدرسه بنويسند .
اين هدف بسيار بزرگ آموزش هنر يک هدف شخصي است ـ هدفي که راهنماي من براي آموزش هنر ، تحقيقات و کنجکاوي ها ، و حتي آثار هنري ام بوده است . من انتظار ندارم که ديگران نيز الزاماً آن را بپذيرند ، بلکه آن را ارائه کرده ام تا انحرافات و ارزش هايي را که در فحواي مقدمة من براي تحقيق در زمينة آموزش هنر نهفته است نشان دهم .
يک هدف بسيار بزرگ براي تحقيق در زمينة آموزش هنر
هدف بسيار بزرگ من براي تحقيق در زمينة آموزش هنر ، در راستاي هدف بزرگي که براي آموزش هنر وجود دارد ، تعريف مي شود :
هدف اصلي تحقيق در زمينة آموزش هنر ، ايجاد دانشي دربارة راه هايي است که هنرجويان از طريق آن و از رهگذر هنجارهايي که افراد ، زندگي خود را بر اساس آنها هدايت مي کنند و نوشتن متن هاي هنري آميخته با زندگي و فراتر از مدرسه شان ، به کار مي گيرند .
چگونه تحقيق باعث ايجاد تغييرات در آموزش هنر مي شود ؟
و شايد اصلي ترين سؤال اين باشد که آيا تحقيق در زمينة آموزش هنر ، بر شيوة تدريس هنر در کلاس درس تأثير مي گذارد ؟ يا به بيان مثبت تر ، اگر از طريق تحقيقات خود به برخي از نتيجه گيريهاي احتمالي دربارة ماهيت چيزهايي همچون گسترش هنر ، آموزش مُثر هنر و راه هايي که آموزش هنر بر زندگاني خارج از مدرسة افراد تأثير مي گذارد ، دست يابيم با اين اطلاعات ، چه کاري مي توانيم و چه کاري بايد انجام بدهيم ؟
و نمي توان به سادگي به اين سؤالات پاسخ داد ؛ پاسخ به آنها بستگي به ميزان مقاومت ما در برابر ناقض هايي دارد که هنگام استفاده از الگوهاي علت و معلول برايمان به وجود مي آيند .
و سؤالي وجود نداشته است که در 130 سال گذشته يا در آموزش هنر ، شکل جداگانه و متفاوتي داشته باشد با وجود اين ، يک سؤال با توجه به گستره اي که اين فلسفه هاي د رحال تغيير و فعاليت هاي عملي را به واسطة تحقيق ، تحت تأثير قرار داده است ، وجود دارد . در اواخر قرن 19 ، طراحي ها و شکل هاي صنعتي آموزش هنر ( اسميت 1873 ) بر مبناي عناصر و اصول طراحي ( داو ، 1899 ) و جنبش مطالعات کودک ( سالي ، 1896 ) هر يک به ساختن اشکال آموزشي مربوط به قرن جديد پرداختند . همانطور که عناصر و اصول طراحي و مطالعات کودک ( که بعدها به هنر کودک و بيان خلاق ، تغيير يافت ) در سراسر قرن 20 ادامه مي يافت ، طراحي صنعتي کما بيش از عرصة آموزش هنر حذف مي شد . اخير تجربه اي در زمينة آموزش هنر بر مبناي رشتة پژوهشي در سال هاي 1990-1980 ( کلارک ، دي و گرير ، 1987 ) داشته ايم . حال آن سؤال اين است که تحقيق چه نقشي در تأسيس ، رشد و اصلاح اين جنبش ها ايفاد کرده است ؟
به رغم آنکه آغاز کنندگان و هواداران اين جنبش ها ، در زمينة منافع اشکال خاص و آموزش هنري خود به افراد و جامعه مدعي بوده اند ، تنها يکي از اين جنبش ها همراه با تحقيق ، به وقوع پيوسته است . در واقع پيکرة بزرگ تحقيق ، جنبش مطالعات کودک را که در سال هاي 1870 و 1880 ، ايجاد شده بود ، همراهي مي کرد . يکي از دلايل اصلي ادامة تحقيق مربوط به طراحي کودکان ، روانشناسان هستند که بيشتر اين مطالعات را انجام داده اند و طراحي را راهي براي دستيابي به پيشرفت هاي ادراکي کودکان ، ديده و هنوز هم مي بينند . از سوي ديگر ، اندکي از تحقيقات مربوط به رفتارهاي هنري کودکان ، مستقيماً به ارزشيابي فرضيه هاي مربيان هنري در ارتباط با منافعي که ممکن است از طريق خلق آثار هنري براي « رشد ذهني و خلاقيت » کودکان به وجود بيايد ، منجر مي شود . يکي از آزمون هاي تحقيقاتي در زمينة آموزش هنر يا فقدان ، به ما نشان مي دهد که اين رشته قابليت ارتقاء شکل ها و فعاليت هاي جديد را بدون وجود تحقيقات ـ بدون آزمايش دقيق فرضيه ها ، تئوري ها ، فعاليت ها و دستاوردها دارد . همچنين کاملاً مشخص است که تحقيق فقط يکي از راه هاست ـ و مسائلي همچون تدبير متعارف ، تجارب عملي و عقل سليم ، همسوي آن است ـ که از آن طريق مي توان ايده ها را ارائه داد . زماني که رشتة آموزش هنر شروع به تغيير يافتن از يک الگوي کهن به الگويي نوين کرد ، که در نهايت منجر به ايجاد شکلي نو از آموزش هنر گرديد ، افرادي که با دقت از واژة « جستار مجدد » استفاده مي کردند ، جناح خاصي براي تأثير گذاري در اين عرصه نداشتند . بلکه در زماني که ارزش ها در اين زمينه رشد يافتند ، منابع مختلفي چون علايق معاصر ، نيازهاي اجتماعي ، تغييرات ايجاد شده در دنياي هنر و مفاهيم در حال رشد آموزش ، متعاقب آن پديدار شدند . محققان آموزش هنر معمولاً ايده هايي را مطرح نمي کنند که منجر به فعاليتهاي عملي در زمينه آموزش هنر گردد . آنان فقط اعضاي جمعيتي از بازرگانان خاص هستند ؛ که يکي از شکل هاي عمده آموزش را ايجاد و آن را به بازار عرضه مي کنند .
اين ايده هاي محققان ، حاوي منافعي است که کاروران از آن بي بهره اند . محقق بايد نتايج جستارهاي مجدد خود را به چاپ برساند . پيش از آنکه گزارشي ها در مجلات تحقيقاتي چاپ شوند ، اغلب يک بررسي دقيق و فرآيند ويرايشي روي آن انجام مي گيرد تا اطمينان حاصل شود که مطالعات و يافته هاي آنان ، داراي نقاط قوتي است و موارد استفادة مناسبي دارند ؛ ايده هايي نيز همراه با مدارک کافي ارائه ميشوند که امکان ايجاد فرصت هايي را براي مباحثات و نتيجه گيري ها فراهم مي آورند . اين فرآيند بررسي و ارزيابي ، انتشار و موشکافي که از طريق شواهد ارائه شده صورت مي گيرد ، منجر به پيدايش تحقيقي دربارة يک ارزش ويژه مي گردد .
و در اين مقطع ، ما مي توانيم بپرسيم که « آيا حقيقتاً تحقيق لازم است ؟ « اما سؤال بهتر اين است که « آيا بهتر نيست که آموزش هنر ، با تلاش پژوهشي سازمان يافته تر و منسجم تري ، مورد استفاده قرار بگيرد ؟ » من شخصاً فکر مي کنم که تحقيقات بيشتر و بهتر ، منافع زيادي براي اين رشته در بر خواهد داشت . تحقيق ، مفاهيم رشته ما را گسترده تر خواهد نمود ـ مفاهيمي نظير هنر ، دانش آموزان ، معلمان ، مدارس ، جامعه فرهنگ و گذشته . اگر ما دربارة اين چيزها بيشتر بدانيم ، اگر ما از اين مفاهيم ، به گونه اي مناسب تر ، پيچيده تر ، ساده تر و عالي تر متفاوت تر از شيوه هاي ديگر و جديدتر استفاده کنيم ، آنگاه امکان اينکه بتوانيم ايده هاي خود را دربارة چيزهايي نظير يادگيري هنر و آموزش هنر ، بيشتر مي شود ، آنگاه احتمال اينکه بتوانيم نسبت به آنها به گونه اي متفاوت عمل کنيم ، زيادتر مي گردد . زماني که ما ايده هاي خود را تغيير مي دهيم ، آموزش هنر نيز تغيير مي يابد . اگر ايده هاي جديد بر مبناي جستاري باشد که ديدگاههاي مفيدي ارائه مي دهد ، آنگاه آموزش هنر مي تواند دستخوش تحولات مثبتي گردد .