سامانه مدیریت وبرنامه ریزی اوقات فراغت کودکان ونوجوانان

برنامه آموزشي سفال چيست ؟ و چگونه بايد باشد ؟

یک‌شنبه، ۲۹ مهر ۱۴۰۳

مترجم : مهسا خليل

Art Education  سپتامبر 1999

آندرسون و مک روري ( 1997 ) دو پژوهشگر حوزه زيبايي شناسي که داراي ديدگاههاي فرم گرايانه و زمينه گرايانه هستند به روشني دو راهکار ابتدايي برنامه هاي آموزشي را توصيف کرده اند .آن دو بر اين باورند که ديدگاه صورت فرم گرايانه بر عوامل و اصول هنر و طراحي و استفاده به جا از مواد به منظور آفرينش صنايع دستي تأکيد کرده است . ديدگاه زمينه گرايانه بر  پايه اين فرضيه قرار دارد که مي توان از اشياء به گونه اي بهره گرفت تا ما را در درک دنياي پيرامون مان ياري کنن ؛ اشياء بازتاب دهنده تجربه هاي ما هستند و ما را در احساس تجربه مان ياري مي کنند . از ديدگاه زمينه گرايانه ، آثار هنري حاوي اطلاعاتي هستند که اين اطلاعات مي توانند درباره دنياي پيرامون مان و نيز درباره تجربه آفرينش آثار هنري به ما نکاتي را بياموزند .

اندرسون و مک روري ( 1997 ) همچنين يادآوري مي کنند که امروزه بيشتر هنرآموزان به دليل شرايط خاص دوران تحصيل خود ، تحت تأثير ديدگاه فرم گرايانه در آموزش هنر قرار دارند و اين ديدگاه را در شيوه آموزشي خود به کار مي گيرند . بنابراين ، من نيز مانند بسياري ديگر در دوران هنرجويي و هنر آموزي خود تحت تأثير ديدگاه هاي فرم گرايانه قرار داشتم . سالها درباره طراحي يک برنامه آموزشي فکر کردم . هنگامي که اين برنامه آموزشي را که در برگيرنده بسياري از مباحث  تاريخ هنر بود ، به کار مي گرفتم ، احساس خوبي داشتم . به اين دليل که تاريخ هنر در دوران تحصيل من جزء برنامه آموزشي به شمار نمي رفت ، فکر مي کردم با افزودن اين درس و آموزش آن در کنار ديگر درس ها مي توانم به اهداف خود دست يابم . البته شايد د رآن مقطع زماني مي توانستم به اين اهداف دست يابم .

با اين وجود ، اتفاق جالبي در کارگاه آموزش سفال رخ داد . هنگامي که در کارگاه به تدريس مشغول بودم ، هيچ گاه درباره گنجاندن مبحثي با عنوان تاريخ سفال در برنامه آموزشي فکر نمي کردم . من باور داشتم که تنها آموزش فرآيندها و اصول کار با گل براي آفرينش سفالينه ها در کلاس آموزش سفال کافي است . پس از مدتي از خود پرسيدم ، چرا من هنرسفال را متفاوت از ديگر هنرها تدريس مي کنم ؟ هيچگاه به ذهنم خطور نکرده بود تا هنر سفال را متفاوت از شيوه اي که خود در دانشگاه آموخته بودم ، به هنرجويان آموزش دهم . در آن دوران تنها آموزش اصول و عوامل دخيل در سفالگري مهم بود و به ديگر مسايل توجه نمي شد . نکته هايي همچون چگونگي ساخت لعاب مناسب  و چگونگي  تهيه گل از جمله مسايل مطرح در اين دوره ها بود .

آموزش سفال در دانشگاهها همچنان به فرآيندهاي دخيل در آفرينش سفالينه ها و پرورش مهارت ها مي پرداخت . گر چه من دوره هاي بسيار آموزش سفال را از نزديک مشاهده کرده بودم ، اما در اين دوره ها هنرجويان چيزي جز فرآيندها و فنون دخيل در سفال را نمي آموختند . من نيز همچون ديگر هنرآموزان رشته سفال ، در دوره هاي آموزشي خود در دانشگاه درسي با عنوان تاريخ هنر سفال و سراميک نداشتم . پژوهش هاي اندکي د رآموزش سفال صورت گرفته بود و ابزارهاي کمک آموزشي ديداري محدودي د راختيار من قرار داشت تا از آنها در امر آموزش سفال بهره گيرم . با وجود چنين شرايطي تنها مي توانستم برنامه آموزشي کارگاهي را در آموزش سفال به کار گيرم و مانند گذشته تنها به اصول و فنون و فرآيندهاي دخيل در آن بپردازم .

برنامه آموزشي که من از آن در کلاس هاي آموزشي سفال بهره مي گرفتم در برگيرنده اطلاعاتي درباره فرآيندهاي مرتبط با آفرينش سفال ، فنون عمل آوري گل و طراحي آثار هنري و نيز پرورش مهارتهاي هنرجويان بود . براي پيشبرد اهداف خود تصاوير سفالينه هايي با رنگ هاي روشن را از ماهنامه هاي تخصصي سفال انتخاب مي کردم و اين تصاوير را بر ديوارهاي کارگاه مي چسباندم . به کارگيري اين شيوه الهام بخش هنرجويان بود تا سفالينه هايي بي نظير پديد آورند . همچنين در کارگاه آموزش سفال فيلم هايي با موضوع سفال و سراميک از شيوه هاي گوناگون ساخت سفالينه اقوام مختلف در سراسر جهان را نمايش مي دادم ، با بهره گيري از اين شيوه ها احساس مي کردم که برنامه آموزشي تازه اي در آموزش سفال ابداع کرده ام . به اين ترتيب اتفاقي شگرف در حال وقوع بود .

اما هنوز هم يک سؤال مرا آزار مي داد ، چرا هنر سفال را متفاوت از ديگر هنرها تدريس مي کنم ؟ هنگامي که مي ديدم هنرجويان در ديگر کلاس هاي آموزش هنر من چگونه درگير فعاليت هاي هنري و مباحث مربوط به تاريخ هنر مي شوند ، به اين فکر کردم که مي توان در کلاس آموزش هنر سفال علاوه بر آموزش چگونگي آفرينش يک کوزه نکات بيشتري را به هنرجويان آموخت . آن گونه که وين هيگ باي ( 1998 ) مدير گروه آموزش سفال د ردانشگاه آلفرد اظهار مي دارد « گل ابزاري هميشه جوان و داراي امکاناتي بي پايان در آموزش هنر است . » هنرجويان من در به کارگيري فرآيندها و فنون بسيار چيره دست بودند ، اما آيا درباره تاريخ هنر سفال چيزي مي دانستند ؟ آيا ما تاکنون به جز گفت و گويي فرم گرايانه درباره سفالينه ها با يکديگر صحبت کرده بوديم ؟ آيا نقش فلسفي و اجتماعي سفال را در نظر گرفته بوديم ؟ پاسخ به اين پرسش ها منفي است . آيا من تنها هنرآموزي بودم که اين شيوه را به کار مي گرفتم ؟ فکر نمي کنم .

آموزش سفال چيست ؟

در طول قرن ها نگرش هاي گوناگوني درباره هنر سفال وجود داشته است . گاهي سفالينه ها را محصول هنري متعالي و گاهي آنها را مصنوعاتي بي ارزش مي پنداشتند . در پايان قرن بيستم ، مرز مطان صنايع دستي و هنر از ميان رفت و اين دو توصيف يکساني يافتند و موضوع تلقي سفال و آفرينش سفالينه به عنوان هنر مطرح شد . با اين وجود يکي از مسايلي که جايگاه و گسترش سفال در دنياي هنر و سپس آموزش هنر را تحت تأثير قرار داده است ، تلقي هنر و صنايع دستي به يک شکل است . در نتيجه اين شرايط ، برنامه آموزشي سفال ، روش شناسي ، پژوهش ، و دسترسي هنرآموزان به اطلاعاتي درباره سفال تحت تأثير قرار گرفته است . مشکلي که در اينجا به چشم مي خورد ، اين است که امروزه درک روشني درباره ارزش آموزشي سفال در آموزش هنر و آموزش به صورت کلي وجود ندارد .

بايد گفت که آموزش هنر از انگاره هايي فراموش شده و نيز انگاره هايي نسبتاً تازه و گوناگون تشکيل يافته است . علاوه بر اين هنرآموزان رشته سفال چندين انگاره آموزشي صنايع دستي را کنار هم قرار داده اند . اغلب برنامه آموزشي در رشته سفال در برگيرنده اصول حرفه اي آموزش ، فعاليتي سرگرم کننده ، اجراي طرح ها و بيان احساسات فردي است که ريشه در فرم گرايي دارد . باور من که در آثار دومورو ( 1992 ) و هيل ( 1988 ) نيز تأئيد شده ، اين است که بسياري از برنامه هاي آموزش سفال در هنرستان ها بر اساس انگاره هاي آموزشي رايج در دانشگاهها قرار دارد . روش شناسي هاي فراموش شده و اهداف آموزشي اين شيوه آموزشي بيشتر مناسب سفال گران حرفه اي و نه هنرجويان در مقطع هنرستان است . کورزينک نيز اظهار مي دارد که اهداف مورد نظر هنرمندان حرفه اي ، براي هنرجويان مبتدي ناکار آمد هستند  . ( براون و کورزينک 1993 ) هيگ باي ( 1993 ) مي نويسد : « به نظر مي رسد هنرمندان عرصه سفال خواسته نادرستي دارند ، آنها اغلب بر توانايي و پرورش مهارت ها و به کارگيري درست فنون تأکيد مي ورزند ، و اين شيوه را به عنوان را ه حلي براي مسئله پيچيده هنرآفريني قلمداد مي کنند . » آموزش سفال امروزه تنها بر به کارگيري ماهرانه گل رس متکي است ، گر چه سه دهه پيش ايزنر ( 1968 ) در اين باره هشدار داد که آموزش هنري که بر توليد و بيان احساسات متمرکز است ، در اجتماع کثرت گراي امروز محدوديت هايي پديد مي آورد . ادموند فلدمن ( 1988 ) در کنفرانس « سفال در آموزش هنر » اظهار داشت که اگر هنرآموزان حوزه سفال بر اين باورند که آنان به منظور توليد اثري سفالي به آموزش اين هنر مي پردازند ، آنگاه ديگر سفال و سفالگري در آموزش هنر جايي نخواهد داشت .

مت کاف (993 ) بر اين باور است که رشته سفال به طرزي غيرمنطقي مدرنيسم را در بر مي گيرد . مت کاف در ادامه مي نويسد ، هنر باستاني سفال که بر پايه سنت قرار دارد به شدت با مدرنيسم سازگار شده است و در عرصه سفال تنها هنربا هدف هنرآفريني معنا مي يابد . وايت ( 1993 ) باور دارد که هنر سفال در ورطه مدرنيسم گرفتار شده است و سفالگران همچون همتايان خود در عرصه هنرهاي زيبا ، عليه تاريخ و نقش سفال انقلاب کرده اند . مشکل پيش روي هنرآموزان اين است که آموزش سفال اين اهداف را دنبال کرده و بر شيوه هاي نوين آموزش هنر سفال تمرکز يافته است .

سفال اطلاعاتي ارزشمند و بالقوه درباره جهان و فرهنگ هاي مردم جهان در بر مي گيرد . اما با اين وجود آموزش سفال در عرصه آموزش هنر بخشي حاشيه اي است . همانگونه که همه مي دانيم ، آموزش سفال در دهه هاي 1950 و 1960 ميلادي گسترش يافت و از آن زمان تاکنون هيچ نوع دگرگوني در آن رخ نداده است . به باور من روش شناسي سفال در بيشتر موارد دگرگوني هاي پديد آمده در آموزش را ناديده مي گيرد و با اکراه با طبيعت دگرگون شونده موزش و شرايط و مسايل مطرح در آموزش هنر رو به رو مي شود .

آموزش سفال زمينه گرايانه

آموزش هنر معاصر ، هنرآموزان را وادار مي سازد تا درس هاي هنر را بر اساس محتواي جهاني هنر و يا به باور اندرسون و مک روري ( 1997 ) بر اساس زمينه اثر هنري طراحي کنند . اندرسون و مک روري مي نويسد : « برنامه آموزشي زمينه گرا بر اساس اين  فرضيه قرار دارد که هنر داراي اهدافي فراتر از زينت بخشي يا به کارگيري ماهرانه فنون است . بنابراين ، برنامه آموزشي زمينه گرا ، مهارت هاي فني را براي پرداختن به آن مهارت هايي که با ايجاد و تفسير معنا مرتبط  هستند ، کنار مي گذارد .

آموزش هنر رشته محور پيشنهاد مي کند که آموزش و يادگيري هنر بايد بر اساس هنرآفريني و اطلاعات مربوط به زمينه خلق اثر هنري صورت گيرد . يک دهه از تأسيس کارگاه هاي آموزشي در مؤسسات آموزشي و دانشگاههاي هنري مي گذرد . هدف از پديدآيي اين کارگاه ها کمک به هنرآموزان در گذار از برنامه آموزشي فرم گرا و دستيابي به راهکارهاي زمينه گرا است . آيا آموزش هنر سفال با وجود پيوندهاي محکم خود با فرهنگ هاي جهان ، صنايع دستي ، فرم گرايي و سنت ها دگرگون شده است ؟ فکر نمي کنم .

هنر سفال مؤلفه اساسي تاريخ جهان و فرهنگ هاي جهاني به شمار مي رود ، اما با وجود اين هنوز اين هنر در برنامه آموزش هنر مدارس حاشيه اي تلقي مي شود و در پژوهش هاي انجام يافته درباره آموزش هنر جايي ندارد . علاوه بر اين در آموزش هنر رشته محور يا زمينه محور و نيز پژوهش هاي انجام يافته نقش حاشيه اي هنرهايي همچون سفال به درستي مورد پذيرش قرار نگرفته است . ما با شرايط پيچيده اي رو به روييم ، چرا که هنگامي که به ميراث جهاني سفال مي نگريم ، در مي يابيم که سفال يکي از صورت هاي اساسي در هنر است .

به باور من آموزش هنر سفال علاوه بر آموزش فرآيندها و مراحل توليد يک اثر هنري بايد مسايل ديگري را نيز در بربگيرد تا نيازهاي هنرجويان را برآورده سازد . اين برنامه آموزشي بايد با دنيايي از اطلاعات که با گذشته و حال سفالينه ها مرتبط است ، در آميزد . سفالينه ها در طول تاريخ علاوه بر اهداف زينت بخشي و ابزاري ، داراي نقش هاي بيشتري بوده اند .

اگر مي خواهيم آموزش هنر سفال در آموزش هاي هنري جايگاه شايسته تري بيابد ، بايد اين حقيقت را بدانيم که سفالينه ها قادرند بر ميزان درک ما از جهان پيرامونمان بيافزايند و ما را در احساس تجربه مان ياري کنند .

چرا هنر سفال را متفاوت از ديگر هنرها تدريس مي کردم ؟ ادامه تجربه هاي کارگاهي و گفت و گوهاي فرم گرايانه براي من بسيار دشوار است . تاريخ سفال به ندرت در دانشگاهها تدريس مي شود . پژوهش هاي اندکي درباره برگردان اين هنر دستي باارزش به آموزش هنر زمينه محور صورت گرفته است و آنگونه که کارپنتر ( 1997 ) مي نويسد : « آموزش هنر سفال هنوز در سطح قرار دارد . » بنابراين به باور من بايد حمايت هاي جدي از آموزش هنر سفال به عمل آيد تا از مرحله گذار از آموزش هنر کارگاهي به آموزش هنر زمينه محور و جامع را آغاز کند .

زمينه گرايي

هنر سفال به رشد و بالندگي خود ادامه مي دهد و سفالينه هاي گوناگوني در سراسر جهان در طول اين هزاره به دست هنرمندان شکل گرفته اند . شکل گيري و تکامل سفالينه ها در همه نقاط جهان بر گسترش و پيشرفت فرهنگ تأثيرگذار بوده است و فرهنگ نيز بر فن آوري ، آفرينش سفالينه ها ، نقش ، مفهوم و صورت آنها مؤثر است . دسترسي به مواد خام و منابع انرژي ، جغرافيا ، نظام هاي اجتماعي و مهاجرت نيز بر آفرينش و شکل هاي سفالينه ها مؤثر است . مردم شناسان از سفالينه ها به عنوان يکي از مهمترين هنرهاي دستي بهره مي گيرند تا درباره فرهنگ هاي گذشته جهان مطالعه کنند . باستان شناسان و پژوهشگران حوزه رفتارشناسي بشر نيز به بررسي سفالينه ها براي اهداف خاص خود مشغولند . آنان هنر سفال را بازتابي از پيشرفت فن آوري ، آداب و رسوم ، سنت ها ، ارزش هاي فرهنگي ، شرايط اقتصادي ، نظام هاي توليد ، طبقات اجتماعي و حوادث تاريخي مي دانند

سفالينه ها ، پايه هاي فرهنگي و تاريخي پرقدرتي را در خود گنجانده اند . راسون ( 1986 ) در اين باره مي نويسد : « سفالينه ها تصويرگر فرهنگي زنده هستند . اين آثار تنها بازتاب دهنده احساسات سازندگان خود نيستند بلکه ما را با شباهت هاي فرهنگي موجود در نقاط مختلف جهان آشنا مي سازند .» دابس مي گويد : « هنرهاي ديداري تجسمي ، ( نقاشي ، طراحي ، مجسمه سازي ، معماري ، سينما و ... ) داراي محتوايي بيانگر هستند که با بهره گيري از آموزش هنر زمينه محور مي توان آنها را آموخت ، از آنها لذت برد و آنها را مورد استفاده قرار داد . بنابراين سفالينه ها در بر گيرنده اطلاعات بسياري هستند که مي توان از اين اطلاعات براي آغاز طراحي برنامه آموزش زمينه محور بهره گرفت . اين هنر نيازمند برنامه آموزش جديدي است ، جهان سفال جهاني گسترده و فراگير است و قدمتي برابر با قدمت بشر دارد ، چگونه مي توان در کلاس هاي آموزش سفال ، گذشته و حال اين هنر را گنجاند ؟ چگونه مي توان به سازماندهي برنامه آموزشي زمينه محور در اين رشته پرداخت ؟

آموزش هنر سفال چيست ؟

سندلر ، ( 1973 ) استاد دانشگاه نيويورک در رشته تاريخ هنر به شدت بر اين امر تأکيد مي کند که « تاريخ هنر مي بايست در برنامه درسي همه رشته هاي هنري گنجانده شود ... بايد جنبه هايي از گذشته که حال  را غنا بخشيده اند دوباره احياء شوند . او بر اين باور است که مطالعه آثار معاصر مسايل مرتبط با شرايط حال را که داراي اهميت هستند فعال مي سازد ، اما به همين ترتيب فرصت مطالعه و طرح ريزي برنامه آموزشي سنتي را از ميان مي برد . « هنر سفال معاصر نمايانگر جوامع چند فرهنگي و کثرت گراي کنوني است . اما ما شيوه ها و فنون آفرينش سفالينه ها را از دوره ها ، تمدن ها و فرهنگ ها و نقاط جغرافيايي گوناگون به دست آورده ايم ، پس بايد تمامي اين موارد را نيز د رمطالعه خود د رنظر بگيريم . ( دلر 1992 )

به هنگام مطالعه هنر سفال معاصر ، نيازمند منابع نوشتاري بيشتري هستيم . منابع نوشتاري که تفسيرگر هدف هنرمند از آفرينش  چنين آثاري هستند ، و هنرجويان را در هنگام مطالعه سفال معاصر ياري مي کنند . در يک برنامه جامع ، اثر هنري محتواي مطالعاتي را فراهم مي سازد و هنرآموزان تشويق به گزينش آثاري پر مفهوم براي مطالعه هنرجويان مي شوند . (دابس 1997 ) مي توان درباره آثار هنرمندان معاصر و انگيزه هاي آنان براي آفرينش چنين آثاري با هنرجويان صحبت کرد . اين آثار به شدت نشانگر آداب و رسوم و فرهنگ قومي هنرمندان است . مطالعه همزمان تاريخ ، زمينه و چگونگي آفرينش آثار هنري که در سفالينه هاي هنرمندان معاصر تجسم مي يابند ، راه را براي آموزش هموار مي سازد و ايده هايي را درباره ديگر ملل و نيز گذشته جهان سفال براي هنرجويان فراهم مي کنند .

در جوامع گوناگون و از گذشته هاي بسيار دور ، سفال براي اهداف گوناگوني مورد استفاده قرار مي گرفته است . گاهي از سفال به عنوان ظرف نگهداري غذا و آشاميدني و حفظ اشياء استفاده مي شده ، گاهي از آن براي زينت بخشيدن به محل زندگي بهره مي گرفته اند و گاهي نيز آن را به عنوان کفپوش خانه ها و مجامع عمومي مورد استفاده قرار مي داده اند . مردم با ديدن سفالينه ها در هر شکل با هر هدفي از آنها لذت مي برده اند و به فکر فرو مي رفته اند . اين آثار گاهي تصويرگر انسان ها ، حيوانات ، موجودات خيالي و بناها بوده اند . مي توان سفالينه هايي در انواع گوناگون و با ايده هاي مختلف برگزيد و از آنها در طراحي برنامه آموزش هنر سفال بهره گرفت ، بدين ترتيب هنرجويان تجربه موفق تري را پشت سر خواهند گذاشت . اين آثار سفالي که در انتخاب آنها بسيار دقت مي شود . بايد نمايانگر زيبايي شناسي به صورتهاي گوناگون و نيز شيوه هاي ابتدايي آفرينش آثار سفالي باشند . هنرجويان درباره گونه هاي مختلف سفال و انواع گل ، شيوه هاي توليد و پخت گل ، شيوه هاي تزيين آثار سفالي و فرهنگ هاي سراسر جهان نکاتي را مي آموزند . علاوه بر اين درباره نقش و مصارف اجتماعي آثار سفالي نيز به حقايقي دست مي يابند . يک برنامه جامع آموزشي بايد د رهر دوره با تمرکز بر يک اثر سفالي آغاز شود و سپس به ديگر اهداف آموزشي زمينه گرايانه و آفرينش آثار سفالي بپردازد .

مطالعه آثار سفالي هنرمندان بزرگ نکات مفيد و آموزنده اي را به هنرجويان مي آموزد . هنرمنداني چون پيترولکاس با آفرينش سفالينه ها ، احساسات دروني خود را بيان مي دارند و برخي ديگر از جمله واراشينا ، به شيوه هاي براي تفسير مسايل اجتماعي دست مي يابند .

آثار هر يک از هنرمندان در عرطه سفال داراي بار آموزشي متفاوت نسبت به يکديگر است . به عنوان مثال با مطالعه ديواره نگارهاي سفالين ، اثر جويس کوزلف هنرجويان با هنرها و صنايع دستي بومي آشنا مي شوند و با مطالعه ظروف سفالين اثر وارن مکنزي به اهداف آموزشي ديگري دست  مي يابند .

کوزلف در آثار خود به اهميت هنرهاي بوميان آمريکا تأکيد مي کند او در آثار خود طرح هايي برگرفته از ميراث غني هنر بومي آمريکا را به کار مي گيرد . مکنزي در آثار خود اصول و فنون هنر باستاني سفال در آسيا را مورد استفاده قرار مي دهد . آثار او به مسايل آثار زيبايي شناختي مي پردازند و به اين ترتيب با مطالعه اين آثار مي توان مباحث مرتبط با زيبايي شناختي را مطرح کرد و اصول زيبايي شناسي را به هنرجويان آموخت .

آموزش سفال چگونه بايد باشد ؟

با به کارگيري شيوه اي که توصيف شد همگي اطلاعات زمينه گرايانه و تجارب کارگاهي را مي توان در طول يک سال تحصيلي به هنرجويان معرفي کرد . با مطالعه آثار و انگيزه هاي هنرمندان گوناگون ، هنرجويان با ديدگاه هاي ايدئولوژيکي و زيبايي شناسانه بسياري آشنا مي شوند . آنان انواع گوناگوني از سفالينه ها را مي آفرينند و با شيوه هاي اقوام گوناگون در آفرينش آثار سفالي ، آشنا مي شوند . با بهره گيري از اين برنامه آموزشي هنرجويان امکان مي يابند . تا درباره هنرمندان معاصر و فرهنگ هاي گوناگون ؛ خاستگاه هاي سفال ، تاريخ اين هنر و ايده هاي مهمتر در سفالينه هاي اقوام مختلف نکاتي را بياموزند .

هنرآموزان در عرصع سفال با تمرکز بر سفالينه هاي معاصر و بهره گيري از آنها و مطالعه آنها مي توانند بر گستره برنامه آموزشي بيافزايند . آموزش هنر سفال مي تواند با زندگي هنرجويان مرتبط گردد و در عين حال با ديگر صورت هاي هنر ، مسايل اجتماعي ، فرهنگ عامه ، فرهنگ هاي جهان ، رسانه هاي گروهي و نيز کاربرد غير سنتي سفال ، ارتباط داشته باشد . رويکرد زمينه گرايانه به برنامه آموزشي سفال مي تواند موجب تقويت يادگيري هنرجويان از گذشته ، حال و آينده گردد . ( سشن 1998 ) .

اکنون زمان آن فرا رسيده تا الگويي جديد براي آموزش هنر سفال د رمراکز آموزشي ايجاد کنيم . آموزش جامع هنر سفال در برگيرنده اطلاعات زمينه اي درباره سفالينه ها است ، بنابراين نسل جديد را با اهميت و جوهره جهان سفال آشنا مي سازد . به باور من ديدگاه تازه آموزش سفال در کنار پرورش خلاقيت و مهارت هنرجويان براي آفرينش سفالينه ها ، رويکردهاي نوين آموزشي را نيز مد نظر قرار مي دهد . تمرکز برنامه آموزشي زمينه گرا ، برخلاف برنامه آموزشي فرم گرا ، درک شفافي از ارزش آموزشي و اهميت سفال در آموزش و آموزش هنر به صورت اخص پديد مي اورد .

بيلي سشن ، نويسنده اين مقاله استاديار رشته آموزش هنر در دانشگاه کاليفرنيا استيت در سن برناردو است .